بشارتهاي انبياي الهي درباره
آمدن رسول خدا
از جمله اين بشارتها آيه 14 و 15 از كتاب
يهودا است كه ميگويد:
«لكن خنوخ«ادريس»كه هفتم از آدم بود درباره
همين اشخاص خبر داده گفت اينك خداوند با ده هزار از مقدسين خود آمد تا بر همه داوري
نمايد و جميع بي دينان را ملزم سازد و بر همه كارهاي بي ديني كه ايشان كردند و بر تمامي
سخنان زشت كه گناهكاران بي دين به خلاف او گفتند...»
كه ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبيق
ميكند كه در داستان فتح مكه با او بودند.بخصوص با توجه به اين مطلب كه اين آيه از
كتاب يهودا مدتها پس از حضرت عيسي(ع)نوشته شده. [2] .
و از آن جمله در سفر تثنيه،باب 33،آيه 2 چنين
آمده:
«و گفت خدا از كوه سينا آمد و برخاست از سعير
به سوي آنها و درخشيد از كوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از راستش با يك قانون آتشين...»
كه طبق تحقيق جغرافي دانان منظور از«پاران»
يا فاران مكه است،و ده هزار مقدس نيز چنانكه قبلا گفته شد فقط قابل تطبيق با همراهان
و ياران رسول خدا(ص)است.
و در فصل چهاردهم انجيل يوحنا:16،17،25،26
چنين است:
«اگر مرا دوست داريد احكام مرا نگاه داريد،و
من از پدر خواهم خواست و او ديگري را كه فارقليط است به شما خواهد داد كه هميشه با
شما خواهد بود،خلاصه حقيقتي كه جهان آن را نتواند پذيرفت زيرا كه آن را نميبيند و
نميشناسد،اما شماآن را ميشناسيد زيرا كه با شما ميماند و در شما خواهد بود اينها
را به شما گفتم مادام كه با شما بودم اما فارقليط روح مقدس كه او را پدر به اسم من
ميفرستد او همه چيز را به شما تعليم دهد و هر آنچه گفتم به ياد آورد».
كه بر طبق تحقيق كلمه«فارقليط»كه ترجمه عربي«پريكليتوس»است
به معناي«احمد»است و مترجمين اناجيل از روي عمد يا اشتباه آن را به«تسلي دهنده»ترجمه
كردهاند.
و در فصل پانزدهم:26 چنين است:
«ليكن وقتي فارقليط كه من او را از جانب پدر
ميفرستم و او روح راستي است كه از جانب پدر عمل ميكند و نسبت به من گواهي خواهد داد».
و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنين است:
«و من به شما راست ميگويم كه رفتن من براي
شما مفيد است،زيرا اگر نروم فارقليط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما
ميفرستم اكنون بسي چيزها دارم كه به شما بگويم ليكن طاقت تحمل نداريد،اما چون آن خلاصه
حقيقت بيايد او شما را به هر حقيقتي هدايت خواهد كرد،زيرا او از پيش خود تكلم نميكند
بلكه آنچه ميشنود خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد...»
پيام مهم حضرت آيتالله
خامنهاي بهمناسبت هفتهي وحدت در سال 1360
بسم الله الرحمن الرحيم
در روزهاى حساس و سازندهاى كه در آن از يكطرف
دستهايى آلوده به خيانت سعى در تجزيه و تقسيم مسلمين ميكنند و از سوى ديگر، دلهايى
مشتاق آشنايى و برادرى در راه يكپارچگى مسلمانان به تلاشى بزرگ همت ميگمارند،
برگزارى مراسم هفتهى وحدت از اعتبار و اهميت خاصى برخوردار بوده و داراى معناى
ويژهاى است. اين مراسم از جهت اقتران با سالگرد ميلاد با سعادت حضرت ختمى مرتبت
رسولالله محمد مصطفىصلياللهعليهوآله كه پرچمدار كلمهى توحيد و
توحيدِ كلمه است نيز رنگ و جلاى خاصى ميگيرد.
پيشنهاد و برگزارى اين مراسم گام ارزندهاى است
در راه تقويت بنيان اخوت اسلامى و حركتى است بهسوى تجلى و آرزو و خواست همهى
مؤمنان به اسلام، يعنى اجراى احكام قرآن و سنت و تشكيل امّت واحدهى اسلامى. امروز
هر تلاش و كوششى در اين راه، عمل صالحى است كه تأييدات الهى و حمايت تودهى عظيم
مسلمانان جهان را بههمراه خواهد داشت.
بيشك امروز بسيارند كسانى در سراسر كشورهاى
اسلامى كه از جدايى و تفرقههاى نژادى قومى زبانى و جغرافيايى بيزار و مشتاق
برادرى و يگانگى با ديگر افراد مسلمان ميباشند، و اگر به آنان اجازه داده ميشد،
به گمان زياد، مراسم مشابهى را در كشورهاى خود برگزار ميكردند؛ و ما كه اكنون در
اين جوّ آزاد به اين مقصود دست يافتهايم، ياد آنان را گرامى داشته و آنان را در
كنار خود ميشماريم. جمهورى اسلامى ايران با اعلام مراسم وحدت دو مقصود را دنبال
ميكند:
اول، بيان سياست اسلامى خود كه همان سياست وحدت
ميان مسلمانان است. اين سياست بر اين باور استوار است كه بدون يكپارچگى و يكآهنگى
همهى مسلمانان دست يافتن به آرمانهاى بزرگ قرآن كارى بس دشوار است؛ و قدرتها و
سلطههاى متجاوز جهانى با تكيه بر تفرقه و تشتت مسلمانان و قرار دادن آنان در
مقابل يكديگر، به مهمترين مقاصد تجاوز كارانهى خود بهسهولت دست مىيابند. و فقط
با قبول اين وحدت بزرگ از سوى مسلمانان است كه ميتوان دستهاى جنايتكار آنان را
قطع و مقاصد خائنانهشان را خنثى كرد.
دوم، قبول تعهد آغازگرى اين اقدام بزرگ. به گمان
ما فقط از محيط حاكميت اسلام كه امروز جمهورى اسلامى ايران بدان سرافراز است، ميتوان
قدم در جادهى وحدت نهاد؛ زيرا وحدت يك آموزش الهى و قرآنى است، همچنانكه تفرقه و
اختلاف تلقين و وسوسهى شيطانى. ما رسالت شروع وحدت بزرگ اسلامى را بردوش خود ميدانيم
و به همين دليل است كه از نخستين روزهاى پيروزى انقلاب، همهجا و همهوقت شعار
وحدت را در شمار اصلىترين شعارهاى خود بهحساب آوردهايم. شايد توطئهى عظيمى كه
امروز از سوى آمريكاى جنايتكار و دستيارانش برضد ما، همهجا به چشم ميخورد تا حد
زيادى معلول همين وحدتخواهى و وحدتجويى ماست.
جمهورى اسلامى ايران دعوت به اتحاد و يگانگى
مسلمانان و تشكيل جبههى متحد اسلامى را تنها زمينهاى ميداند كه در آن ميتوان
با بلندپروازيهاى خائنانهى اسرائيل و همدستان پنهان و آشكارش مقابله كرد. اگر
كشورهاى منطقه راست ميگويند كه در خط مبارزه با اسرائيل قرار دارند و اگر تصرف
بلنديهاى جولان و ديگر سرزمينهاى غصب شده بهراستى شرافت و غيرت اسلامى آنان را
خدشهدار ميكند و اگر اين كشورها موافقند كه در كنار جمهورى سوريه در برابر
اسرائيل صفآرايى كنند، هيچ تدبيرى از ايجاد اين جبههى متحد فورىتر و ضرورىتر
نيست.
طبيعى است كه دشمن به چندين بهانه بخواهد از
ايجاد اين جبههى متحد جلوگيرى كند: بهانههاى قومى، بهانههاى نژادى و زبانى،
بهانههاى مذهبى و فرقهاى. لكن اين نيز طبيعى است كه مسلمان هوشيار، ترفند و حيلهى
دشمن را با سلاح وحدت زير سايهى كلم? توحيد خنثى سازد.
ما معتقديم كه محور وحدت كشورهاى منطقه بايد
اسلام باشد و نه قوميتها و زبانها و نژادها؛ زيرا اسلام متعلق به همهى مسلمانان
است و اسلام عزيزترين و ارجمندترين آرمان مشترك اين ملتهاست و خداى بزرگ از
مسلمانان اعتصام دستهجمعى به ريسمان خداى را طلب كرده است. «واعتصموا بحبل الله
جميعا» يعنى اين اجتماع بايد بر محور اعتصام به حبل الله شكل گيرد، همچنانكه
اعتصام به حبل الله بايد عملى جمعى باشد.
از خداى متعال توفيق همهى دولتها و ملتهاى
مسلمان را در راه تحقق اين آرزو خواستارم.
سيد على خامنهاى
رئيس جمهورى اسلامى ايران
1360/10/18
منبع:
كتاب «پيام»، مجموعه پيامهاي
جناب آقاي سيد علي خامنهاي رياست جمهوري اسلامي ايران، صفحات 41 تا 43
هفته وحدت بر تمامي مسلمانان جهان مبارك باد
روزهايدوازدهم تا هفدهم ربيع الاول را به عنوان ((هفته وحدت)) نامگذاري كرده اندمنشا اين اقدام بر اساس رواياتي است كه در خصوص زاد روز نبي مكرم اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و اله مطرح بوده و به سبب آن ، پيروان مذاهب اسلامي ، با اعتقاد به يكي از اين دو روز (دوازدهم و هفدهم) با برپايي جشن وسرور و شادماني ، ارادت خود را به ساحت مقدس و متعالي پيامبر عظيم الشان اسلام ابراز ميدارند .
نامگذارياين ايام بعنوان هفته وحدت ، متضمن حكمتها و نكاتي ظريف است كه توجه والتاف به آنها ، بركات مضاعفي را در بهره مندي از ميلاد دردانه هستي ، نبيالرحمه ، رحمه للعالمين ، نصيب مسلمانان و جهان اسلام خواهد كرد .
محمد پاك و شفاف و زلال است
كه مرات جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگيخت
ولايت را به كام شيعيان
ريخت
ولايت باده ي غيب و شهود
است
كليد مخزن سر وجود است
السلام عليك ياامام حسن عسگري (ع)
آجرك الله يا صاحب الزمان
رحلت جانگداز اختر يازدهم امام حسن عسگري (ع) بر شيعيان جهان تسليت باد
قيام خونين 19 دي مردم قم
شهر
مقدس قم در تاريخ انقلاب همواره به عنوان پايگاه اصلي و هدايت كننده مبارزه عليه
نظام سلطنتي به شمار مي رفته است به طوري كه آغاز مبارزه و شكل گيري آن و نيز
رهبري مردم توسط حضرت امام خميني (ره) در همين شهر صورت پذيرفت. وجود حوزه علميه
در اين شهر به عنوان اصلي ترين دليل اين امر قلمداد مي شود.
اين شهر
چه در طول نهضت انقلاب اسلامي و چه پس از پيروزي آن، زادگاه حوادث مهم تاريخي بوده
است ولي دو حادثه از ويژگي خاصي برخوردار است؛ يكي قيام ۱۵ خرداد كه به عنوان جرقة
انقلاب (۱۳۴۲) مشهور است و ديگري قيام ۱۹ دي(۱۳۵۶) كه به تعبيري آتش انقلاب را
مهيا كرد
حجاباز ضروريات اسلام است. فقهاي شيعي، بلكه همه علماي دين از صدر اسلام تا كنون، با توجه به دلايل نقلي(آيات و روايات) و عقلي، به وجوب حجاب حكم كردهو آن را از احكام مسلم و ضروري اسلام دانستهاند سوره نور، آيات 31 و 58 واحزاب، آيه 59 و آيات و روايات متعدد ديگر....
(17 دي 1314 سالروز توطئه استعماري كشف حجاب توسط "رضاخان پهلوي"
مبارزهبا حجاب اسلامي زنان مسلمان در كشورهاي اسلامي هيچگاه يك پديده دروني نبوده و منشأ بيروني داشته است. اين پديده، تهاجمي استعماري با هدف مسخ هويت اسلامي مردم، ايجاد انشقاق و جدائي در ميان ملل مسلمان، ترويج فرهنگ غرب، رواج ابتذال در جوامع اسلامي و نهايتاً انهدام اساس استقلال مسلمانان ميباشد. «همفري» كارشناس و جاسوس معروف انگلستان در كشورهاي اسلامي كه از فعالان رواج فرهنگ غربي در ميان ملل مسلمان ميباشد، در كتاب خاطرات خود بهموارد متعددي از خصوصيات مسلمانان از جمله اعتقاد به مباني اسلامي، حفظ حجاب اسلامي، استحكام كانونهاي خانواده و تبعيت فرزندان از روش پدران و نياكان اشاره كرده و لزوم مبارزه با اين مباني و ارزش ها را مورد تأكيد قرار داده است. وي كه مأمور اعزامي وزارت مستعمرات انگليس به كشورهاي اسلامي بوده، از بيحجابي و برداشتن حجاب زنان و رواج بيبند و باري به عنوان يكي از مؤثرترين روش ها در مبارزه با استقلال ملت هاي مسلمان ياد كرده است.
در ادامه مطلب
شب اوّل سال سيزدهم بعثت مبداء هجرت حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله بود از مكّه معظّمه به مدينه منوّره و در آن شب در غار ثور مختفى شد و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام جان خود را فداى جان شريف او نمود و در جاى آن حضرت خوابيده از شمشيرهاى قبايل مشركين پروا نكرد و فضل خود و مُواساة و برادرى خود را با حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ اله بر جميع عالم ظاهر گردانيد و آيه كريمه وَمِنَ النّاسِ مِنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ در شاءنش نازل شد روز اوّل علماء گفته اند مستحبّ است كه براى تشكّر نعمت سلامتى رسول خدا و اميرالمؤ منين صلوات الله عليهما روزه بدارند
مفاتيح الجنان
ومن كتاب له عليه السلام
إلى الاَشعث بن قيس عامل أذربيجان وَإِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَلكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَكَ، لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفتَاتَفِي رَعِيَّةٍ، وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ، وَفي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِحَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ، وَلَعَلِّي أَلاَّ أَكُونَ شَرَّ وُلاَتِكَلَكَ، وَالسَّلاَمُ
نامه امام عليه السلامبه«اشعثبن قيس»فرماندار آذربايجان [1]
فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نيست،بلكه امانتى است كه در گردنت تونيز بايد مطيع ما فوق باشى.
درباره رعيتحق ندارى استبداد بخرج دهى!در مورد بيت المال بهيچكارى جز با احتياط و اطمينان اقدام مكن!اموال خدا در اختيار تو است،و تويكى از خزانهداران او هستى كه بايد آنرا بدست من بسپارى،و اميد است منرئيس بدى براى تو نباشم(و السلام)
توضيحها
[1]اين نامه را امام(ع)پس از پايان جنگ«جمل»و ورود بكوفه به«اشعثبن قيس»نوشته،و طبق آنچه در كتاب«صفين»نوشته«نصر ابن مزاحم»آمدهقسمتى از آغاز نامه را«شريف رضى»حذف نموده است.در پايان اين نامه آمدهاست كاتب نامه«عبيد الله بن ابى رافع»است كه در ماه شعبان سال36 آن رانگاشته.و اين نامه را وسيله«زياد بن مرحب همدانى»فرستاده است.
«ابن عبد ربه»در كتاب«عقد الفريد»جلد3 صفحه 104 و«ابن قتيبه»در كتاب«الامامة و السياسة»جلد 2 صفحه 91 مختصر تر از آنچه«نصر بن مزاحم»آوردهآنرا نقل كرده است.(مصادر نهج البلاغه جلد3 صفحه 202 و شرح ابن ميثمجلد 4 صفحه 350) .
نعمت ميلاد پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم (در ماه ربيع الاول
اين ماه همانگونه كه از اسم آن پيداست بهار ماه ها مى باشد؛ بجهت
اينكه آثار رحمت خداوند در آن هويداست . در اين ماه ذخاير بركات خداوند و نورهاى
زيبايى او بر زمين فرود آمده است . زيرا ميلاد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم ) در اين ماه است و مى توان ادعا كرد از اول آفرينش زمين رحمتى مانند آن بر
زمين فرود نيامده است زيرا برترى اين رحمت بر ساير رحمتهاى الهى مانند برترى رسول
خدا بر ساير مخلوقات است . و همانطور كه او داناترين مخلوقات خداوند و برترين آنها
و سرورشان و نزديكترين آنها به خداوند و فرمانبردارترين آنها از او و محبوبترينشان
نزد او مى باشد، اين روز نيز برتر از ساير روزهاست . و گويا روزى است كه كاملترين
هديه ها، بزرگترين بخششها، شاملترين رحمتها، برترين بركتها، زيباترين نورها و مخفى
ترين اسرار در آن پى ريزى شده است
.
پس بر انسان مسلمان كه برترى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
را قبول داشته و مراقب رفتار با مولايش مى باشد واجب است اين روز را بگونه اى وصف
ناپذير برتر از هر وقت و روز ديگرى بداند. چون در مثل چنين روزى سرچشمه فضايل و
برتريها بر اين امت فرود آمد؛ تمام بركتهاى نبوت و امامت و كتاب و شريعت فقط با
وجود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
آشكار شد كه ابتداى آن در اين روز مبارك بود. و زمانى كه با عقل و شرع
برترى اين روز ثابت شد، بر مسلمان مراقب واجب است با تمام تلاش خود در شكرگزارى
اين نعمت بزرگ كوشش و سعى كند كه اين رحمت وسيع را توسعه داده و اين روز را
بزرگترين عيد خود بداند؛ با طاعات تام و تمام به خداوند نزديك شده و با توسلات
كامل به رسول خدا توسل پيدا كند.
از مراقبات اين روز، اين است كه تمام ماه را در اين روز با تلاشهاى نيكو
و اطاعتهاى گرانقدر و بزرگ ، بزرگ داشته و با پروردگار خود در مورد اين نعمت بزرگ
مناجات نمايد.
و بدان اگر تو عبادت انس و جن را انجام داده و اخلاص پيامبران را
داشته باشى باز هم نمى توانى واقعا شكر اين نعمت را بجا آورى . البته نه باين جهت
كه اين اعمال نيز از نعمتهاى اوست و شكر ديگرى را واجب مى كند. بلكه بخاطر بزرگى نعمت ،
كسى توان شكر آن را ندارد.
پس بحكم عقل واجب است بعد از درك ناتوانى ، باندازه توان شكر آن را
بجا آورى و خداوند نيز شكر خالصانه تو را با فضل خود مى پذيرد كه خداوند با تشكر
زياد عمل كم را قبول مى كند.
ولى مهم ، داشتن حالت قلبى مناسب در اين عيد بزرگ و شرمسار بودن از
عجز و كوتاهى است ؛ و نيز انجام اعمالى كه انسان را از غفلت و تلف كردن وقت خارج
نمايد؛ نيز تلاش زياد براى بدست آوردن صدق اخلاص همراه با شرمسارى ؛ و مهم دانستن
اين روز بمقدار اهميت واقعى آن ؛ گرچه در بجا آوردن حق شكر آن ناتوان بوده يا
كوتاهى كرده باشى .
خلاصه ، بنده بايد تمام توان خود را در انجام عبادات قلبى از قبيل شناخت
، يادآورى ، شكر و... بكار گيرد. زيرا شرع گرچه در عبادات بدنى خواهان ميانه روى
بوده نه زحمت زياد، ولى در عبادتهاى قلبى مثل شناخت ، ذكر و شكر و لطيف نمودن قلب
با شناخت و صفات پسنديده اى كه در پى آن مى آيد، بكار بردن تمام توان را مى طلبد.
تا به جايى برسد كه امام صادق درباره عارف مى فرمايند:
((اگر دل او بمقدار يك چشم
بهم زدن خدا را فراموش نمايد از شوق او مى ميرد و هنگامى كه پرده هاى اوهام و
حجابهاى تاريكى از جلو او برداشته شده و نورهاى زيبايى صفات و نشانه هاى عظمت و
بزرگى خداوند در قلب او جلوه گر شود و نور بسيار درخشانى را ببيند، ممكن نيست
اشتباه يا غفلت نمايد؛ و حالات قلب او با جلوه گريهاى مخصوص صفات جمال و جلال
خداوند دگرگون مى شود. و خداوند بزرگ عهده دار رياضت دل او با ترس و اميدوارى از
اين راه مى شود تا زمانى كه او را در جايگاه راستى و در پناه خود وارد كند و او را
در بهشت بهتر، بهشت نور همراه با پيامبران و شهدا و نيكوكاران سكونت دهد.))
منبع : المراقبات ميرزاجواد تبريزي
مختصرى از كلمات حكمت آميز حضرت امام رضا عليه السلام
( اوّل ـ قالَ عليه السلام :
صَديقُ كُلِّ اَمرِى عَقْلُهُ وَ عَدوُُّهُ جَهْلُهُ.(63) )
فرمود آن حضرت : كه دوست هر مردى
عقل او است و دشمن او نادانى او است .
دوم ـ قـالَ عـليـه السـلام :
اِنَّ اللّهَ يـُبـْغـِضُ الْقيلَ وَ الْقالَ وَ اِضاعَةَ الْمالِ وَ كَثْرَةَ
السُّؤ الِ؛(64) يـعـنـى
فـرمـود: خـداونـد دشـمـن دارد ( قـيـل و قـال ) را و ضـايـع كـردن مـال را و كـثـرت سـؤ ال را.
مـؤ لف گـويـد: ظـاهـرا مـراد از
قـيـل و قـال ، مـراء و جـدال مـذمـوم است كه در روايات نهى از آن وارد شده بلكه
از حضرت صادق عليه السلام مـنـقـول اسـت كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله
و سـلم فـرمـودنـد: اول چـيـزى كـه نـهـى كـرد مـرا از آن پـروردگـارم عـز و جـل ، نـهـى
كـرد از پـرسـتـش بتان و شرب خمر و ملاحات با مردم (65) و ( مـلاحـات عـ( همان مجادله و مراء است . و
نيز از آن حضرت مروى است كه فرمود چهار چيز اسـت كـه مـى مـيرانند دل را، گناه
بالاى گناه كردن و با زنان زياد محادثه و هم صحبتى كردن و ممارات احمق . تو بگويى
و او بگويد و آخرش برنگردد به خير، و با مردگان مـجـالسـت كـردن ، عـرض كـردنـد:
يـا رسـول اللّه ! مـردگـان كـيـانـنـد؟ فـرمـود: كـل غـنـى مـتـرف (66) ؛ يـعنى هر توانگرى كه گذاشته شده بطور خود هرچه خـواهـد
بكند يا هر توانگرى كه به ناز و نعمت پروريده شده . و نيز شيخ صدوق رحمه اللّه
روايـت كـرده كـه بـه حضرت صادق عليه السلام عرض كردند كه اين خلقى كه مى بينيد
تمام اينها از ناس و مردم محسوب مى شوند، فرمود: بينداز از مردم بودن آن كسى را كه
ترك كرده مسواك كردن را و آن كسى را كه چهار زانو مى نشيند در جاى تنگ و كسى كه داخـل
مـى شـود در چـيـزى كـه مـهـم او نـيـسـت و كـسـى كـه مـراء و جدال مى كند در چيزى
كه علم به آن ندارد، و كسى كه سستى كند و بيمارى به خود ببندد بـدون علتى و كسى كه
موى خود را ژوليده گذارد بدون مصيبتى و كسى كه مخالفت كند بـا يـاران خـود در حـق
در حالى كه آنها متفق شده باشند بر آن و كسى كه افتخار كند به پـدران خـود در
حـالى كـه خـودش خالى است از كارهاى خوب ايشان پس او به منزله خدنگ اسـت يعنى پوست
خدنگ . و آن چوب درختى است محكم براى تير خوب است پوستهاى آن را مـى كـنند و دور
مى افكنند تا به جوهر و اصلش مى رسد.(67) پس همچنان كه پـوسـت خـدنـگ را مـى كـنـنـد و دور مـى افـكـنـنـد بـا
آن مـجـاورت و نـزديـكـى بـه لب و اصل خود همچنين كسى كه خالى است از فضايل و
كمالات پدران خود او را دور مى افكنند و اعتنا به آن نمى كنند
.
خبر دادن حضرت رضا عليه
السلام به شهادت خود
مؤ لف گويد: كه من در اين فصل اكتفا مى كنم به آنچه علامه مجلسى
رضوان اللّه عليه در ( جلاءالعيون ) نگاشته ، فرموده :
ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه مردى از اهل خراسان به خدمت امام رضا
عليه السلام آمد و گفت : حضرت رسالت صلى اللّه عـليـه و آله و سـلم را در خـواب
ديـدم كـه بـه مـن گـفـت : چـگـونـه خـواهـد بـود حال شما اهل خراسان در وقتى كه
مدفون سازند در زمين شما پاره اى از تن مرا و بسپارند به شما امانت مرا و پنهان
گردد در زمين شما ستاره من ؟ حضرت فرمود كه منم آنكه مدفون مـى شـود در زمـيـن شما
و منم پاره تن پيغمبر شما و منم امانت آن حضرت و نجم فلك امامت و هـدايـت ، هـر كه
مرا زيارت كند و حق مرا شناسد و اطاعت مرا بر خود لازم داند من و پدران من شفيع او
خواهيم بود در روز قيامت و هر كه ما شفيع او باشيم البته نجات مى يابد هر چند بـر
او گـنـاه جـن و انـس بـوده بـاشـد. بـه درسـتـى كه مرا خبر داد پدرم از پدرانش
كه حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود كه هر كه مرا در خواب ببيند مرا
ديده ؛ زيـرا كـه شـيـطان به صورت من متمثل نمى شود و نه به صورت احدى از اوصياء
من و نه به صورت احدى از شيعيان خالص ايشان ، به درستى كه خواب راست يك جزو است از
هفتاد جزو از پيغمبرى .
ورود حضرت امام رضا عليه
السلام به مرو و بيعت مردم با آن حضرت به ولايت عهد
چـون حـضـرت امـام رضـا عـليـه
السـلام وارد مـرو شـد، مـاءمـون آن جـنـاب را تبجيل و تكريم تمام نمود و خواص
اولياء و اصحاب خود را جمع نموده و گفت : اى مردمان ! مـن در آل عـبـاس و آل عـلى عـليـه السـلام تـاءمـل كـردم هـيـچ يـك
را افـضل و احق به امر خلافت از على بن موسى عليه السلام نديدم پس رو كرد به حضرت امـام
رضـا عـليـه السـلام و گـفـت : اراده كـرده ام كه خود را از خلافت خلع نمايم و به
تو تـفـويض كنم ، حضرت فرمود: اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده است جايز نيست
كه بـه ديـگـرى بـخـشـى و خـود را از آن معزول كنى و اگر خلافت از تو نيست ترا
اختيار آن نـيـسـت كـه بـه ديـگـرى تـفـويـض نـمـايـى . مـاءمـون گـفـت : البـتـه
لازم اسـت كه اين را قـبـول كـنـى ، حـضـرت فـرمـود: مـن بـه رضـاى خـود هـرگـز قبول
نخواهم نمود و تا مدت دو ماه اين سخن در ميان بود و چندان كه او مبالغه كرد، حضرت چون
غرض او را مى دانست امتناع مى فرمود.
چـون مـاءمـون از قـبـول خـلافـت
آن حـضـرت مـاءيـوس گـرديـد گفت : هرگاه كه خلافت را قـبـول نـمـى كـنـى پس ولايت
عهد مرا قبول كن كه بعد از من خلافت با تو باشد، حضرت فـرمـود كـه پـدران
بـزرگـواران مـن مـرا خـبـر دادنـد از رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كه من
پيش از تو از دنيا بيرون خواهم رفت و مرا بـه زهـر سـتـم شهيد خواهند كرد و بر من
ملائكه آسمان و ملائكه زمين خواهند گريست و در زمـين غربت در پهلوى هارون الرشيد
مدفون خواهم شد، ماءمون از استماع اين سخن گريان شـد و گـفـت : تـا مـن زنـده ام
كـى مـى تـوانـد تـو را بـه قـتـل رسـانـد يـا بـدى نيست به تو انديشه نمايد. حضرت
فرمود: اگر خواهم مى توانم گفت ، كى مرا شهيد خواهد كرد! ماءمون گفت : غرض تو از
اين سخنان آن است كه ولايت عهد مـرا قـبـول نـكـنـى تـا مـردم بـگويند كه تو ترك
دنيا كرده اى ، حضرت فرمود: به خدا سـوگـنـد! از روزى كـه پـروردگـار مـن مـرا
خـلق كـرده اسـت تـا بـه حال دروغ نگفته ام و ترك دنيا براى دنيا نكرده ام و غرض
تو را مى دانم . گفت : غرض من چيست ؟ فرمود: غرض تو آن است كه مردم بگويند كه على
بن موسى الرضا عليه السلام ترك دنيا نكرده بود بلكه دنيا ترك او را كرده بود،
اكنون كه دنيا او را ميسر شد براى طمع خلافت ، ولايت عهد را قبول كرد. ماءمون در
غضب شد و گفت : پيوسته سخنان ناگوار در برابر من مى گويى و از سطوت من ايمن شده اى
، به خدا سوگند كه اگر ولايت عهد مرا قبول نكنى گردنت را بزنم ! حضرت فرمود كه حق
تعالى نفرموده است كه من خود را بـه مهلكه اندازم هرگاه جبر مى نمايى قبول مى كنم
به شرط آنكه كسى را نصب نكنم و احدى را عزل ننمايم و رسمى را بر هم نزنم و احداث
امرى نكنم و از دور بر بساط خلافت نظر كننم . ماءمون به اين شرايط راضى شد، پس
حضرت دست به سوى آسمان برداشت و گفت : خداوندا! تو مى دانى كه مرا اكراه نمودند به
ضرورت ، اين امر را اختيار كردم ، پـس مـرا مـؤ اخـذه مـكـن چـنـانـچـه مـؤ اخـذه
نـكـردى دو بـنـده و دو پـيـغـمـبـر خـود يـوسـف و دانيال را در هنگامى كه قبول
كردند ولايت را از جانب پادشاه زمان خود، خداوندا! عهدى نيست جـز عـهـد تو و و
لايتى نمى باشد مگر از جانب تو، پس توفيق ده مرا كه دين ترا برپا دارم و سنت
پيغمبر ترا زنده دارم ، همانا تو نيكو مولايى و نيكو ياورى .
پـس مـحـزون و گـريـان ولايـت
عـهـد را از مـاءمـون قـبـول فرمود.(104)
بررسي علل صلح (آتش بس) امام حسن عليه السلام
مهمترين و حساسترين بخش زندگاني امام مجتبي عليه السلام، كه مورد بحث و گفتگوي فراوان واقع شده و موجب خرده گيري دوستان كوته بين و دشمنان مغرض يا بي اطلاع گرديده است، ماجراي صلح آن حضرت با معاويه و كناره گيري اجباري ايشان از صحنه خلافت و حكومت اسلامي است.
گروهي، با مطالعه زندگاني حضرت مجتبي عليه السلام وحوادث آن روز ، اين سؤالها را مطرح مي سازند كه چراامام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد؟ مگر پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام شيعيان و پيروان علي عليه السلام با فرزندش حسن مجتبي عليه السلام بيعت نكرده بودند؟
آيا بهتر نبود كه آنچه را بعدا امام حسين عليه السلام انجام داد، امام حسن عليه السلام پيشتر انجام مي داد و در برابر معاويه قيام مي كرد، و آنگاه يا پيروز مي شد و يا با شهادت خودحكومت معاويه را متزلزل مي ساخت؟
پيش از آنكه به پاسخ اين سؤالها بپردازيم، لازم است مقدمتا سه نكته را يادآوري كنيم:
شهادت حضرت مجتبى عليه السّلام
شيخ مفيد رضى اللّه عنه نقل كرده كه چون مابين امام حسن عليه السّلام و معاويه مصالحه شد، آن حضرت به مدينه رفت و پيوسته كظم غيظ فرموده و ملازمت منزل خويش داشت و منتظر امر پروردگار خود بود تا آنكه ده سال از مدّت امارت معاويه بگذشت و معاويه عازم شد كه بيعت بگيرد از براى فرزند خود يزيد و چون اين خلاف شرايط معاهده و مصالحه بود كه با امام حسن عليه السّلام كرده بود، لاجرم بدين سبب و هم به ملاحظه حشمت و جلال امام حسن عليه السّلام و اقبال مردم به آن جناب از آن حضرت بيم داشت پس يك دل و يك جهت تصميم عزم قتل آن حضرت نمود و زهرى از پادشاه روم طلبيد با صد هزار درهم براى جعده دختر اشعث بن قيس فرستاد و ضامن شد اگر جعده آن حضرت را مسموم نموده و به زهر شهيد كند او را در حباله يزيد درآورد، لاجرم جعده به طمع مال و آن وعده كاذبه ، امام حسن عليه السّلام را به شربتى مسموم ساخت و آن حضرت چهل روز به حالت مرض مى زيست و پيوسته زهر در وجود مباركش اثر مى كرد تا در ماه صفر سال پنجاهم هجرى از دنيا رحلت فرمود و سنّ شريفش به چهل و هشت سال رسيده بود و مدّت خلافتش ده سال طول كشيد و برادرش امام حسين عليه السّلام متولّى تجهيز و تغسيل و تكفين او گشت و در نزد جدّه اش فاطمه بنت اسد عليهاالسّلام در بقيع مدفون شد.