معرفی وبلاگ
در این وبلاگ مطالب قرآنی و اهل بیت (علیهم السلام) و موضوعات مذهبی و ایام ... منتشر میشود از کلیه عزیزان درخواست می شود مارا با نظرات خویش یاری رمایند .
دسته
فیدها
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 177972
تعداد نوشته ها : 245
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
GraphistThem267

ماجرای سیلی  
آیا ماجرای سیلی زدنبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) در منابع آمده است؟


پاسخ:


مطلب سیلی خوردن حضرت زهراء ـ سلام الله علیها ـ را منابع متعدد سنّی و شیعه نقلکرده
اند که از آن جمله طبری در «دلائل الامامه» میگوید:عمر در ضمن نامهای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعدهو بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنینبیان میکند:
«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی
عاز خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم وآتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی عرا برای بیعت به سوی مسجد میکشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مرداندیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش میکشم.

 

 

 


 


 



شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکرسلسله سند به نقل از امیر المؤمنین
آورده است که:
به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه وآله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد وگریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمةـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن برصورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم.
حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ دربارة این جریان می
فرماید:
بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانهرا، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم،که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ،غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.
آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رونقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره
امتپانچه زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرافرا گرفت و محسنم را بیهیچ گناهی سقط نمودم.[3]

 



نکته ای که توجه بدان لازم است این است که:
علت اختلاف یا ناقص بودن قضایا و جریانات تاریخی در کلام اهل سنت و کتب آن
ها،سیره و روش علماء آنان در برخورد با این گونه جریانات است و به این سیره و روشبعضی از بزرگان اهل سنت اشاره و تصریح کردهاند که از آن جمله در اعتراض به ابن قتیبه که یکیاز بزرگان و سرشناسان اهل سنت است که در کتب خود تا حدّی به این جریانات اشارهکرده است و بدین جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه کردهاند.
«ابن عربی» در کتاب «العواصم من القواصم» اظهار می
دارد: من أشدّ شیئی علی الناس، جاهل عاقل أومبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتیبه، فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فیکتاب «الامامة و السیاسیة» إن صحّ جمیع مافیه.[4]
«از جمله سرسخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی اندیشمند ناآگاه و دیگریبدعت
گزار حیلهگر است. امّا اندیشمند ناآگاه همچون ابن قتیبهاست که در کتاب «الامامه و السیاسة» رسم (پردهپوشی) را در مورد صحابه رعایت نکرده است اگر چههمه آنچه را که نقل کرده است، صحیح میباشد.
و «ابن هجر هیثمی» در کتابش اظهار می
دارد: «... مع تألیف صدرت من بعض المحدثین کابنقتیبه مع جلالته القاضیة بأنه کان ینبغی له أن لا یذکر تلک الظواهر، فان أبیإلّا أن یذکرها، فلیبین جریانها علی قواعد اهل السنة...»[5]
«نظر به کتابهایی که بعضی از محدثان والا مقام همانند ابن قتیبه (در حوادث صدراسلام) نوشته
اند، شایسته این بود که وی از ذکر جزئیات حوادث، اجتناب مینمود وچنانچه ناچار از نقل آنها بود، میبایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنتتعدیل و تبیین مینمود».
برای اطلاع بیش تر به کتاب رنج های حضرت زهرا، سید جعفر مرتضی و کتاب یورش بهخانه وحی و نیز کتاب الدلیل الغراء علی شهاده الزهراء، نوشته آیه الله سبحانیمراجعه نمایید.
پی نوشتها:
[1] . طبری، دلائل الامامه، ج 2، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قدیم، ج 2،ص 222، قمی، عباس، بیت الأحزان، ص 96 و 97.
[2] . خصیبی، الهدایة الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442.
[3] . محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271.
[4] . ابن عربی، العواصم من القواصم، ص 248.
[5] . ابن حجر هیثمی، تطهیر الجنان و اللسان، ص 72.





همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه
های علی عو حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ میگفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار میشود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه ای کرده بود که گوئی پردهای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...»[1]


و خصیبی در «الهدایة الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق
عنوشته
اند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره
اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.
«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می
دهند، او را میزنند و فرزندش را میکشند.»
امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می
کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.
راوی می
گوید: امام صادق عآن چنان میگریست و میگفت که محاسنش از اشک تر شد.[2]

سه شنبه 17 12 1395 9:42
X