در كيفيت اسيرى و شهادت طفلان مسلم
چون ذكر شهادت مسلم شد مناسب ديدم كه شهادت طفلان او را نيز ذكر كنم اگر چه واقعه شهادت آنها بعد از يك سال از قتل مسلم گذشته واقع شده ؛ شيخ صدوق به سند خود روايت كرده از يكى از شيوخ اهل كوفه كه گفت : چون امام حسين عليه السّلام به درجه رفيعه شهادت رسيد اسير كرده شد از لشكرگاه آن
حضرت دو طفل كوچك از جناب مسلم بن عقيل و آوردند ايشان را نزد ابن زياد، آن ملعون طلبيد زندانبان خود را و امر كرد او را كه اين دو طفل را در زندان كن و بر ايشان تنگ بگير و غذاى لذيذ و آب سرد به ايشان مده آن مرد نيز چنين كرده و آن كودكان در تنگناى زندان به سر مى بردند و روزها روزه مى داشتند، و چون شب مى شد دو قرص نان جوين با كوزه آبى براى ايشان پيرمرد زندانى مى آورد و به آن افطار مى كردند تا مدّت يك سال حبس ايشان به طول انجاميد،...
شرايط امامت
قالالحسين (ع): ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدينالحق.
امام حسين (ع) فرمود: كسي ميتواند امام جامعه اسلامي باشد كه طبق احكام كتاب خدا حكم كند و قسط را اقامه كند و دين حق را بر پا دارد.
منبع :كيهان- بحارالانوار، ج 44، ص 334
استدراج الهي
قال الحسين(ع): الاستدراج من الله سبحانه لعبده ان يسبغ عليه النعم و يسلبه الشكر.
امام حسين(ع): استدراج خداي سبحان نسبت به بنده خود اين است كه نعمتهاي خود را بر او سرشار ببارد و توفيق شكر آنها را از او بگيرد.
منبع :كيهان - فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص850ش
نيكي متناسب با معرفت |
در روايت نقل شده كه عربي باديهنشين خدمت امامحسين(ع) رسيد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا(ص) خونبهاي كاملي را ضمانت كردهام و اكنون از پرداخت آن عاجزم، پيش خود گفتم از بزرگوارترين مردم درخواست كمك كنم، كسي را بزرگوارتر از آلمحمد(ص) نديدم. حضرت فرمود: «از تو سه مسئله ميپرسم، اگر يكي را پاسخ دادي يك سوم خونبها را به تو ميدهم، و اگر دو تا را پاسخ گفتي، دو سوم آن را و اگر همه را پاسخ دادي، همه خونبها را به تو خواهم داد.»
اعرابي عرض كرد: تو كه دانا و بزرگواري، آيا از مثل من ميپرسي؟! امام حسين(ع) فرمود: «بله از جدم رسول خدا شنيدم فرمود: نيكي(بايد) به اندازه معرفت سائل باشد. اعرابي عرض كرد: آنچه به خاطر مبارك ميرسد بپرس، اگر پاسخ گفتم كه چه بهتر، و اگر نه، آن را از شما ياد ميگيرم.
حضرت پرسيد: بافضيلتترين عملها كدام است؟ عرض كرد: ايمان به خدا
پرسيد: آنچه از مهلكه نجات ميبخشد چيست؟ عرض كرد: اطمينان به خدا
پرسيد: آنچه آدمي را زينت ميبخشد چيست؟ عرض كرد: دانشي كه با بردباري همراه باشد.
پرسيد: اگر آن نادرست بود (و نشد) چه چيز؟ عرض كرد: ثروتي كه با جوانمردي (و بخشش) همراه باشد.
پرسيد: «اگر آن نيز نادرست بود (و نشد) چه چيز؟ عرض كرد: فقري كه با شكيبايي همراه باشد. پرسيد: «اگر آن هم نادرست بود (و نشد) چه چيز؟ عرض كرد: صاعقهاي كه از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند زيرا چنين كسي، شايسته آن است. پس امام حسين(ع) (از پاسخ او) خنديد و كيسهاي را كه هزار اشرفي داشت، به او داد و انگشتر خود را كه نگين آن دويست درهم ميارزيد به او بخشيد و فرمود: «اي اعرابي طلاها را به طلبكاران خود بپرداز و انگشتر را در مخارج زندگي صرف كن» اعرابي هداياي حضرت را گرفت و گفت: «خدا بهتر ميداند رسالت خود را در كجا قرار دهد (و چه كسي را اين مقام رفيع بخشد.)
منبع :فرهنگ جامع سخنان امام حسين، ص 833
انتخاب شهادت |
پرسش:
چگونه امام حسين(ع) راه شهادت را بر اساس ملاكهاي عقلاني براي تاثيرگذاري بيشتر بر جوامع انساني، تا روز قيامت انتخاب كرد؟
پاسخ:
از آنجا كه هدف اوليه امام حسين(ع) از سفر به عراق تاسيس حكومت اسلامي بود، براي اتمام حجت بر مردم، نميتوانست سرنوشت سفر را براي همه مردم، حتي براي برخي از خواص بيان كند. لذا در پاسخ بسياري از كساني كه با خطرناك توصيف كردن سفر به عراق، از ايشان ميخواستند تا از اين سفر منصرف شود، به پاسخهاي اجمالي اكتفا ميكرد، چنان كه در پاسخ به پيشنهاد طرماح و ابوبكر بن عبدالرحمن، فرمود: «مهما يقضالله من امر يكن» هرچه خداوند حكم كند، همان ميشود. (تهذيب الكمال، ج 6، ص418) همچنان كه در پاسخ بشربنغالب، عبدالله بن مطيع و عمربن عبدالرحمن و فرزدق و امثال آنها نيز به پاسخهاي اجمالي اكتفا كرد.
پاسخ به افراد خاص الخاص
اما پاسخ امام حسين(ع) به شخصيتهاي بزرگي مانند ام سلمه و عبدالله بن جعفر و محمدابن حنفيه، كاملا متفاوت با پاسخ به ديگران بود، چرا كه در پاسخ به آنها امام حسين(ع) از مسير شهادت خود خبر داد. چنان كه در پاسخ به ام سلمه ميفرمايد:
«اني والله مقتول كذلك، و ان لم اخرج الي العراق يقتلوني ايضا» به خدا سوگند، من اين چنين كشته ميشوم، و اگر به عراق هم نروم مرا ميكشند.
(بحارالانوار، ج45، ص 89)
همچنين آن حضرت به عبدالله بن جعفر ميفرمايد:
«لو كنت في جحرهامة من هوام الارض لاتسخرجوني و يقتلوني»
اگر در لانه جنبدهاي هم باشم، مرا بيرون ميآورند و ميكشند. (مقتل الحسين خوارزمي، ج1، ص217)
اين سخن بدين معناست كه: من، چه به كوفه بروم و چه نروم، بيترديد، به دست عوامل يزيد كشته ميشوم. بنابراين، بايد نقطهاي را براي شهادت خود انتخاب كنم كه خون من، بيشترين بهره و فايده را براي بقاي اسلام و احياي ارزشهاي آن داشته باشد و بيشترين ضربه را به حكومت اموي بزند و حرمت حرم نيز حفظ گردد، و آن نقطه جايي جز عراق نيست. بر اين اساس انتخاب كوفه و همراه بردن خانواده و كودكان خردسال و بهترين ياران در اين سفر،دقيقا در راستاي تحقق اين هدف والاي الهي بوده است، كه در نتيجه آن بيشترين تاثيرگذاري را بر جوامع انساني تا روز قيامت به ارمغان آورد.
|
علاقه مندي امام حسين(ع) |
محمدمهدي رشادتي
در روز نهم محرم عمر سعد و ديگر سران نظامي تصميم گرفتند كه با يك حمله عمومي كار را يكسره كنند. حركت لشكرها و بالا رفتن گردوغبارها همه را متوجه خود ساخت. حضرت برادرش عباس(ع) را فرستاد تا علت حركت سپاه دشمن را جويا شود. امام خطاب به قمر بنيهاشم فرمود: برادرم از طرف من نزد آنان برو و به ايشان بگو شما را چه مي شود و چه ميخواهيد؟ عباس(ع) رفت و بازگشت و فرمود: ميگويند يا با يزيد بيعت كن و يا آماده جنگ باش. ابيعبدالله(ع) فرمود: به سوي آنها بازگرد و تلاش كن جنگ را به فردا موكول كني تا ما امشب عبادت كنيم. خدا ميداند كه من نماز خواندن و تلاوت قرآن و زياد دعا كردن و استغفار نمودن را دوست دارم. -اني كنت احب الصلوه له و تلاوه كتابه و كثره الدعاء والاستغفار- (فرهنگ سخنان امام حسين(ع) ص354)
نماز در زير تيرباران دشمن
امام و يارانش سرگرم نبرد بودند كه ابوتمامه (عمروبن عبدالله صائدي) خطاب به آن حضرت گفت: وقت نماز ظهر است. گرچه من دست از شما برنميدارم تا كشته شوم. اما دوست دارم دو ركعت نماز با شما بخوانم. حضرت در حق او اين گونه دعا كرد: نماز را خاطرنشان كردي. خدا تو را از نمازگزاران و ذاكرين قرار دهد. آري هماكنون اول وقت نمازظهر است. آنگاه به اصحابش فرمود: به كوفيان بگوييد دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانيم. كوفيان مخالفت كردند. امام خود اذان گفتند. وقتي اذان تمام شد خطاب به عمرسعد فرمود: واي بر تو اي پسر سعد، آيا احكام اسلام را از ياد بردهاي؟ آيا جنگ را متوقف نميكني تا ما و شما نماز بجا آوريم و پس از آن پيكار را ادامه دهيم؟ عمرسعد پاسخي نداد. حضرت فرمود: شيطان بر او چيره شده است. آنگاه به زهيربن قين و سعيدبن عبدالله فرمود: شما دو نفر جلو بايستيد تا نماز ظهر را بخوانم. (همان ص 353)
اهميت و جايگاه نماز
نماز مهم ترين نشانه دينداري مؤمن است كه از ابتداي بلوغ تا پايان عمر همواره در شب و روز بايد آن را انجام داد. اما ساير اعمال عبادي در شرايطي خاص گاهي لازم ميشود. بعضي مثل حج ممكن است در طول عمر فقط يك بار واجب گردد. نماز نهايت اظهار بندگي و خضوع در پيشگاه ربوبي است، در روايات آمده كه نماز به منزله ستون دين است كه اگر قبول شود بقيه اعمال نيز قبول ميشود و اگر پذيرفته نشود، بقيه اعمال هم مردود خواهد شد. (اسرار الصلوه ص276) در حديث نبوي آمده كه هرگاه بندهاي به نماز ميايستد و حواس ظاهري و باطني او با خدا و متوجه او باشد، پس از نماز همچون روزي خواهد بود كه از مادر متولد شده است. (همانص193)
از جمله شرايط مهم نماز، خواندن نمازهاي پنجگانه در اول وقت است. آيهالله بهجت از قول استادشان مرحوم سيدعلي قاضي نقل ميكنند: هر كس نمازهاي واجب يوميه را اول وقت بخواند، به همه مقامات معنوي خواهد رسيد. اگر نرسيد مرا لعنت كند. (زمزم عرفان ص79)
آيهالله بهجت نماز را اينگونه تصوير ميكنند: نماز به منزله كعبه و تكبيرهالاحرام پشت سر انداختن هر چيز غير خدا و داخل شدن در حرم الهي است. قيام به منزله صحبت دو دوست با يكديگر، ركوع خم شدن عبد در مقابل آقاست، سجده نهايت خضوع و خاك شدن در مقابل اوست. وقتي عبد در آخر نماز از پيشگاه مقدس الهي باز ميگردد، اولين چيزي كه سوغات ميآورد سلامي از ناحيه اوست. (همان ص84)
مرحوم شيخ حسنعلي اصفهاني (نخودكي) فرمود: اگر آدمي يك اربعين به رياضت بپردازد اما يك نماز صبح از او قضا شود، نتيجه آن اربعين هباء منثورا خواهد گرديد. من در تمام عمر خود تنها يك روز نماز صبحم قضا شد. پسر بچهاي داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه مرا گفتند كه اين رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شدهاي. (نشان از بينشانها ج1 ص31)
بر گرفته از روزنامه كيهان
آثار بخل و جُود |
قال الحسين(ع): ايها الناس من جاد ساد، و من بخل رذل.
امام حسين(ع) فرمود: اي مردم! هر كس كه بخشش كرد، سروري يافت و هر كس كه بخل ورزيد فرومايه شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع :كيهان - فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)ُُُُُُ، ص814
پرسش:
آيا فرهنگ عزاداري ريشه قرآني دارد يا اينكه فقط در روايات و سيره اهل بيت(ع) ميتوان مستنداتي براي آن پيدا كرد؟
پاسخ:
فرهنگ عزاداري و سوگواري ريشه قرآني دارد و آيات عديدهاي بر اين امر دلالت دارد كه به نمونههايي از آن ذيلاً اشاره ميكنيم.
1- سوگواري يعقوب در فراق يوسف
با اين كه يوسف فقط مفقودالاثر بود و مرگ او حتمي نبود، يعقوب، پيامبر الهي و پدر بزرگوار او آنچنان در فراق او گريه كرد كه در نهايت نابينا شد. چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:«و قال يا اسفي علي يوسف و ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم؛ و گفت: اين اندو (بر فراق) يوسف و چشمان او از اندوه سفيد شد اما خشم خود را فرو ميبرد.»
آنقدر گريه كرد كه برادران يوسف از حزن و اندوه پدر به ستوه آمدند و گفتند: «تالله تفتؤا تذكر يوسف حتي تكون حرضاً او تكون من الهالكين؛ به خدا قسم تو آن قدر ياد يوسف ميكني تا در آستانه مرگ قرار گيري يا هلاك گردي». او در جواب گفت:«انما اشكوا بثي و حزني الي الله و اعلم من الله ما لاتعلمون؛ يوسف-84 من غم و اندوهم را تنها به خدا ميگويم (و شكايت نزد او ميبرم) و از خدا چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد.»اين آيات به خوبي گريه طولاني حضرت يعقوب را منعكس ميكند و زمخشري نيز روايت كرده است كه حضرت يوسف از جبرئيل مدت اندوه و گريه پدر را جويا شد؟ پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجاميد و درباره پاداش گريه او سؤال كرد: پاسخ داد: گريه او پاداش برابر هفتاد شهيد را داشت. (تفسير كشاف، ج 2، ص 497)
طبري از حسن بصري نقل نموده كه «از هنگامي كه حضرت يوسف از نزد پدر بيرون رفت تا زماني كه مراجعه كرد هشتاد سال طول كشيد و در اين مدت همواره اندوه قلبي او را فرا گرفته بود و گريه ميكرد تا بينايي خود را از دست داد»، و حسن بصري گفته است:«در آن روزگار در روي زمين خليفهاي بزرگوارتر از حضرت يعقوب در پيشگاه خداوند متعال وجود نداشت.» (همان)
از آيه فوق و روايات نقل شده به خوبي استفاده ميشود: گريه و اندوه در سوگ عزيزان، ساليان درازي هم طول بكشد مانعي ندارد. به اين جهت است كه حضرت سجاد(ع) در پاسخ كساني كه به گريههاي شديد و طولاني آن حضرت در سوگ پدر بزرگوارش اعتراض ميكردند، فرمود:«مگر شما ازگريه و عزاداري يعقوب اطلاع نداريد؟ او ساليان طولاني در فراق يوسف گريست تا بينايي خود را از دست داد، در صورتي كه فرزندش حيات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپديد شده بود. اما من با چشمان خود ديدم كه پدرم و 17 تن از اهل بيت پيامبر(ص) را شهيد كردند و سرشان را از تن جدا نمودند.» (وسايل الشيعه، ج 2، ص 923)
2- تعظيم شعائر الهي
قرآن كريم ميفرمايد: «و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب؛ و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد اين كار نشانه تقواي دلهاست.»
يكي از علماي اهل سنت مينويسد:«شعائر جمع شعير (يا شعيره) به معناي علامت است و هر چه كه از ديدن آن خدا به ياد آيد، شعائر خداست، و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد.» چنان كه از دهلوي نقل شده است كه «..محبت شعائر الله عبارت است از محبت قرآن و پيامبر و كعبه، بلكه هر چيز كه به خدا منتسب باشد حتي اولياي خدا.» (حجهالبالغه، ص 69)
مرحوم علامه طباطبايي مينويسد:«شعائر عبارت است از نشانههايي كه انسان را به سوي خدا راهنمايي ميكند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نميشود بنابراين هر نشانهاي كه انسان را به ياد خدا بيندازد تعظيم آن موجب تقواي الهي ميگردد و تمام نشانهها را در برميگيرد.» (الميزان، ج1، ص 414) و عزاداريها بهترين مصداق شعائر الهي است چرا كه در آنجا قرآن خوانده ميشود و مسائل ديني مطرح ميگردد، مردم به ياد خدا و قيامت ميافتند و در هجران و شهادت اولياء خدا گريه ميكنند.
3- عزاداري فرياد مظلومان و ستمديدگان
«لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم؛(نساء-148) خداوند متعال فرياد زدن به بدگويي را دوست ندارد جز براي كساني كه مورد ستم قرار گرفتهاند.»
راستي چه كسي مظلومتر از آلمحمد(ص) خصوصاً امامان شيعه و شهداي كربلا سرغ داريد، گريه بر شهداي كربلا، و مظلوميت امامان فرياد عليه همه ستمگران است حتي ستمگران اين زمان.
4- عزاداري اظهار مودت به اهل بيت(ع)
در قرآن كريم ميخوانيم:«قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي؛ (شوري-23) بگو اجري بر رسالتم از شما نميخواهم مگر دوستي بستگانم را». دوستي نشانههايي دارد يكي از آنها اين است كه در شادي اهل بيت شاد و در ماتم آنها اندوهناك باشد.و امام رضا(ع) نيز فرمود:«اي پسر شبيب ان سرك ان تكون معنا فيالدرجات العلي من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و عليك بولايتنا فلو ان رجلاً تولي حجراً لحشره الله مع يوم القيامهًْ(بحارالانوار، ج 44 ص 287) اگر دوست ميداري كه همنشين ما در بهشت برين باشي، در غم و اندوه ما اندوهناك و در شادي ما شادمان باش و ولايت ما را بپذير، چه آن كه اگر كسي سنگي را دوست بدارد روز قيامت با آن محشور ميگردد.»براساس همين اصل بود كه در كوفه و شام برخي از آناني كه به اهلبيت و اسرا بد ميگفتند وقتي متوجه شدند كه اينها اقرباي پيامبر(ص) ميباشند گريه و زاري ميكردند و از اين راه مودت خويش را اظهار مينمودند. چنان كه در گزارش جانسوز مسلم گچكار از كوفه اين معني به خوبي منعكس شده است. و همچنين در داستان آن پيرمرد شامي كه در ابتدا خطاب به امام سجاد(ع) و همراهان گفت: حمد و سپاس خداوندي را كه شما را كشت و مغلوب كرد و مردم شهرها را از وجود شما راحت نمود و اميرمؤمنان يزيد را بر شما پيروز گردانيد.»
آنگاه كه امام سجاد(ع) خود را معرفي نمود و فرمود:«به خدا سوگند بدون شك ما همان خاندان رسول خدا(ص) هستيم و به حق جدمان سوگند كه ما همان خاندان ميباشيم.» پيرمرد پس از شناخت آنها گريه كرد و عمامه خود را از شدت ناراحتي از سر گرفت و به زمين انداخت و سپس رو به آسمان نمود وگفت:«خدايا ما در پيشگاه تو از دشمنان آلمحمد بيزاري ميجوييم...» (ترجمه لهوف، ص 176)
منبع : كيهان
قيام امام حسين براي امر به معروف و نهي از منكر بود ((انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر بحارالانوار ج 44 ص 328) )
براي هر انسان مكلف در صورت فراهم بودن شرائطي كه در كتب فقهي و رساله هاي عمليه آمده ، انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر واجب است .
امر به معروف برنهي از منكر مقدم است اگر راه معروف ها باز شود ، زمينه براي منكر كم مي گردد .
واجب بودن امربه معروف و نهي از منكر در قرآن
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿71﴾
در ادامه مطلب