ماه هدايت « آغاز ماه مبارك رمضان »
شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ياد از دلدار
فَاذْكُرُونِي
أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ
پس مرا ياد كنيد [تا] شما را ياد كنم و شكرانهام را به جاى آريد و
با من ناسپاسى نكنيد
خداوند، به انسان
شخصيّت مىبخشد ومقام انسان را تا جايى بالا مىبرد كه مىفرمايد: تو ياد من باش،
تا من هم ياد تو باشم. «اذكرونى اذكركم»
كسانى مشمول لطف خاصّ هستند، كه همواره به ياد خدا باشند.«اذكرونى اذكركم»
ذكر خدا و نعمتهاى او، زمينهى شكر و سپاس است. چنانكه غفلت از ياد خدا، مايهى
كفران است. «اذكرونى، اشكروا لى و لاتكفرون»
آيه شماره 152 از سوره مباركه بقره
خوردن از
پاكي ها
ييَا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ
إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از نعمتهاى پاكيزهاى كه روزى شما
كردهايم بخوريد و اگر تنها او را مىپرستيد خدا را شكر كنيد
خودسازى و زهد و تقوى،
منافاتى با بهرهگيرى از طيّبات ندارد. «يا ايّها الّذين آمنوا كلوا من طيبات»
در مكتب اسلام، مادّيات مقدّمهى معنويات است. «كلوا، واشكروا، تعبدون»
اسلام در تغذيه، به بهداشت توجّه دارد. «طيّبات ما رزقناكم»
قبل از تأمين زندگى مردم ومحبّت به آنان، توقّعى نداشته باشيد. «كلوا... واشكروا»
شكر، نشانهى خداپرستى و توحيد ناب است. اگر انسان رزق را نتيجه فكر اقتصادى،
تلاش، مديريّت، سرمايه و اعتبارات خود بداند، براى خداوند سهمى قايل نخواهد بود تا
او را شكر كند. «واشكروا للّه ان كنتم ايّاه تعبدون»
شكر، نمونه روشن عبادت است. «واشكروا للّه... تعبدون»
شكر خداوند، واجب است. «كلوا... واشكروا لِلّه»
خداپرست، آنچه را خدا حلال شمرده، از پيش خود حرام نمىكند. «كلوا... ان كنتم
ايّاه تعبدون»
مرجع دادرسي
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ
اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ
و در باره هر چيزى اختلاف پيدا كرديد داوريش
به خدا [ارجاع مىگردد] چنين خدايى پروردگار من است بر او توكل كردم و به سوى او
بازمىگردم
دين، تنها پاسخ گوى مسائل اخلاقى و اعتقادى نيست، بلكه در هر چه از مسائل سياسى،
اقتصادى و... اختلاف داريد دين پاسخگوست. «و ما اختلفتم من شىء»
در اسلام بن بست وجود ندارد. «و ما اختلفتم... فحكمه الى اللّه»
حل اختلاف از شئون ربوبيّت است.«ذلكم اللّه ربى»
به هنگام اختلاف به خدا رجوع كنيد و بر او توكّل و انابه نماييد و هر حكمى صادر
كرد از انجام آن نگران نباشيد. «فحكمه الى اللّه... عليه توكّلت و اليه انيب»
توكّل و انابه نتيجه ايمان به ربوبيّت خداست. «اللّه ربّى عليه توكّلت و اليه انيب»
آيه شماره 10 از سوره مباركه شوري
راه روشن
فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ
پس بر خدا توكل كن كه تو واقعا بر حق آشكارى
توكّل بر خداوند، يكى
از شرايط موفّقيّت رهبر است. «فتوكّل على اللّه»
توجّه به حقانيّت راه و تلقين آن، انسان را در برابر حوادث زودگذر بيمه مىكند.
«انّك على الحقّ المبين»
مخالفان پيامبر، بهانهجويى مىكردند، وگرنه راه او ابهامى نداشت. «انّك على الحقّ
المبين»
توكّل بر خداوند تنها در مسير حقّ معنا و ثمر دارد، نه در مسير باطل. «فتوكّل على
اللّه انّك على الحقّ المبين»
رهبر بايد به حقّانيت راهش ايمان داشته باشد. «انّك على الحقّ المبين»
آيه شماره 79 از سوره مباركه نمل
بازگشت به
سرآغاز هستي
وَمَا خَلَقْنَا
السَّمَآءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ
كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ
و ما آسمان و زمين و آن چه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم، اين،
پندار كسانى است كه كفر ورزيدند، پس واى از آتش (دوزخ) بر كسانى كه كافر شدند!
در جهان بينى الهى،
آفرينش هدفدار است. «ما خلقنا... باطلا» و در بينش غير الهى، آفرينش بى هدف است.
«ذلك ظن الّذين كفروا»
چون نظام هستى بر اساس حقّ است پس داورى نيز بايد بر اساس حقّ باشد تا نظام قانون
با نظام آفرينش همسو باشند. «فاحكم... بالحقّ... و ما خلقنا... باطلا»
در تمام هستى، هيچ ذرّهاى بيهوده خلق نشده است. «ما خلقنا السماء و الارض و ما
بينهما باطلا»
كفّار براى اعتقادات خود دليل ندارند بلكه تكيهگاهشان ظن و گمان است. «ظن
الّذين...»
چون آفرينش هدفدار است، هرگز رها نمىشود و تا روز قيامت و رسيدن مؤمن و مفسد به
پاداش و كيفر ادامه دارد. «و ما خلقنا... باطلا... فويل للّذين كفروا من النار»
آيه شماره 27 از سوره مباركه ص
هواپرستي
أَرَأَيْتَ مَنِ
اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا
آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى آيا
[مىتوانى] ضامن او باشى
ريشهى بتپرستى،
هواپرستى است. «صبرنا على الهتنا - اتّخذ الهه هواه»
خداجويى در فطرت هر انسانى وجود دارد، لكن او در مصداق و يافتن حقّ گرفتار اشتباه
مىشود. «اتّخذ الهه هواه»
انبيا مسئوليّتى در هدايت اجبارى هواپرستان ندارند. «أفأنت تكون عليه وكيلا»
انسان داراى اختيار است. «أفأنت تكون عليه وكيلا»
تربيت و ايمان بايد بدون اجبار و اكراه باشد. «أفأنت تكون عليه وكيلا»
قدر دانستن فرصت الهي
وَلَئِن شِئْنَا
لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ
عَلَيْنَا وَكِيلًا
و
اگر بخواهيم قطعا آنچه را به تو وحى كردهايم مىبريم آنگاه براى [حفظ] آن در
برابر ما براى خود مدافعى نمىيابى
نعمتها را از خداوند بدانيم و مغرور نشويم، زيرا بقا و زوال نعمتها
به ارادهى اوست. «لنذهبنّ بالّذى اوحينا»
هيچ كس در برابر قهر الهى نمىتواند نقشى داشته باشد. «ثمّ لاتجد»
نزول كتب آسمانى و وحى، از شئون ربوبيّت خداوند و در مسير تربيت انسان است. «الّذى
اوحينا... الاّ رحمة من ربّك»
آيه شماره 86 از سوره مباركه اسراء
عصاره پيام
رسولان الهي
وَآتَيْنَا مُوسَى
الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن
دُونِي وَكِيلًا
و كتاب آسمانى را به موسى داديم و آن را براى فرزندان اسرائيل
رهنمودى گردانيديم كه زنهار غير از من كارسازى مگيريد
در تبليغ، گاهى هموطن
وهمشهرى بودنِ مبلّغ با مخاطبان تاثير دارد. «هُدىً لبنى اسرائيل»
عصارهى دعوت پيامبران، توحيد است. «آتينا موسىالكتاب ... الاّ تتّخذوا»
انسان نياز به تكيهگاه دارد، و انبيا، خداوند را تكيهگاه واقعى او معرّفى
مىكنند. «الاّ تتّخذوا من دونى وكيلاً»
آيه شماره 2 از سوره مباركه اسراء
اراده الهي
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا
پروردگارشما به [حال] شما داناتر است اگر بخواهد بر شما رحمت مىآورد يا اگر بخواهد شما را عذاب مىكند و تو را بر ايشان نگهبان نفرستادهايم
به ايمان خود مغرور نشويم. «ربّكم اعلم بكم»
كارهاى الهى، بر اساس علم اوست. «اعلم بكم، يرحمكم، يعذّبكم»
علم خدا ومهر و قهر او، از شئون ربوبيّت خداوند است. «ربّكم، يرحمكم، يعذّبكم»
سخن از رحمت و عطوفت، پيش از قهر و عذاب است. «يرحمكم، يعذّبكم»
انسان بايد بين خوف و رجا باشد. «يرحمكم، يعذّبكم»
انسانها در انتخاب عقيده آزادند، حتّى پيامبران هم مأمور اجبار مردم بر ايمان نيستند. «ما ارسلناك عليهم وكيلاً»
مبلّغ دين، نبايد خود را وكيل و سرپرست مردم بداند. «وكيلاً»
مؤمنان تسخيرناپذير
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى
الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ
چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آوردهاند و
بر پروردگارشان توكل مىكنند تسلطى نيست
از خطر نفوذ شيطان در
بهترين افراد و مقدّسترين كار غافل نباشيد. (تلاوت قرآن از شخصى مثل پيامبر اكرم
هم نياز به استعاذه دارد)
شيطان به سراغ همه مىآيد، امّا در همه تأثيرگزار نيست. «ليسله سلطان على الّذين
آمنوا»
ايمان و توكّل، قلعهاى است كه انسان را از آسيبپذيرى حفظ مىكند. «ليس له سلطان
على الّذين آمنوا»
صبر در برابر آزار كافران
وَمَالَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا
وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ
الْمُتَوَكِّلُونَ
وچرا بر خدا توكل نكنيم و حال آنكه ما را به راههايمان رهبرى كرده است و
البته ما بر آزارى كه به ما رسانديد شكيبايى خواهيم كرد و توكلكنندگان
بايد تنها بر خدا توكل كنند
خدايى كه هدايت كرد، حمايت هم مىكند. پس تنها بر او توكّل كنيم.«نتوكل على اللَّه و قد هدينا»
راهانبيا همان راه خداست. (به جاى «سبله» فرمود:) «سُبلنا» چنانكه در جاى
ديگر مىفرمايد: «قل هذه سبيلى ادعوا الى اللَّه على بصيرة»
لازمه پيمودن راه خدا، تحمّل سختىهاست. «سبلنا - لنصبرنّ»
هم بايد بر خدا توكل كرد و هم بايد در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود. «نتوكل على اللَّه... ولنصبرنّ»
مؤمن با آزار و شكنجه، از عقيده و عملش دست برنمىدارد. «لنصبرنّ على ما آذيتمونا»
كسى مىتواند صبر كند كه تكيهگاهى داشته باشد. «لنصبرنّ... على اللَّه نتوكل
آيه شماره 12 از سوره مباركه ابراهيم
پرسش:
آيا فرهنگ عزاداري ريشه قرآني دارد يا اينكه فقط در روايات و سيره اهل بيت(ع) ميتوان مستنداتي براي آن پيدا كرد؟
پاسخ:
فرهنگ عزاداري و سوگواري ريشه قرآني دارد و آيات عديدهاي بر اين امر دلالت دارد كه به نمونههايي از آن ذيلاً اشاره ميكنيم.
1- سوگواري يعقوب در فراق يوسف
با اين كه يوسف فقط مفقودالاثر بود و مرگ او حتمي نبود، يعقوب، پيامبر الهي و پدر بزرگوار او آنچنان در فراق او گريه كرد كه در نهايت نابينا شد. چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:«و قال يا اسفي علي يوسف و ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم؛ و گفت: اين اندو (بر فراق) يوسف و چشمان او از اندوه سفيد شد اما خشم خود را فرو ميبرد.»
آنقدر گريه كرد كه برادران يوسف از حزن و اندوه پدر به ستوه آمدند و گفتند: «تالله تفتؤا تذكر يوسف حتي تكون حرضاً او تكون من الهالكين؛ به خدا قسم تو آن قدر ياد يوسف ميكني تا در آستانه مرگ قرار گيري يا هلاك گردي». او در جواب گفت:«انما اشكوا بثي و حزني الي الله و اعلم من الله ما لاتعلمون؛ يوسف-84 من غم و اندوهم را تنها به خدا ميگويم (و شكايت نزد او ميبرم) و از خدا چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد.»اين آيات به خوبي گريه طولاني حضرت يعقوب را منعكس ميكند و زمخشري نيز روايت كرده است كه حضرت يوسف از جبرئيل مدت اندوه و گريه پدر را جويا شد؟ پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجاميد و درباره پاداش گريه او سؤال كرد: پاسخ داد: گريه او پاداش برابر هفتاد شهيد را داشت. (تفسير كشاف، ج 2، ص 497)
طبري از حسن بصري نقل نموده كه «از هنگامي كه حضرت يوسف از نزد پدر بيرون رفت تا زماني كه مراجعه كرد هشتاد سال طول كشيد و در اين مدت همواره اندوه قلبي او را فرا گرفته بود و گريه ميكرد تا بينايي خود را از دست داد»، و حسن بصري گفته است:«در آن روزگار در روي زمين خليفهاي بزرگوارتر از حضرت يعقوب در پيشگاه خداوند متعال وجود نداشت.» (همان)
از آيه فوق و روايات نقل شده به خوبي استفاده ميشود: گريه و اندوه در سوگ عزيزان، ساليان درازي هم طول بكشد مانعي ندارد. به اين جهت است كه حضرت سجاد(ع) در پاسخ كساني كه به گريههاي شديد و طولاني آن حضرت در سوگ پدر بزرگوارش اعتراض ميكردند، فرمود:«مگر شما ازگريه و عزاداري يعقوب اطلاع نداريد؟ او ساليان طولاني در فراق يوسف گريست تا بينايي خود را از دست داد، در صورتي كه فرزندش حيات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپديد شده بود. اما من با چشمان خود ديدم كه پدرم و 17 تن از اهل بيت پيامبر(ص) را شهيد كردند و سرشان را از تن جدا نمودند.» (وسايل الشيعه، ج 2، ص 923)
2- تعظيم شعائر الهي
قرآن كريم ميفرمايد: «و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب؛ و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد اين كار نشانه تقواي دلهاست.»
يكي از علماي اهل سنت مينويسد:«شعائر جمع شعير (يا شعيره) به معناي علامت است و هر چه كه از ديدن آن خدا به ياد آيد، شعائر خداست، و شعائر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد.» چنان كه از دهلوي نقل شده است كه «..محبت شعائر الله عبارت است از محبت قرآن و پيامبر و كعبه، بلكه هر چيز كه به خدا منتسب باشد حتي اولياي خدا.» (حجهالبالغه، ص 69)
مرحوم علامه طباطبايي مينويسد:«شعائر عبارت است از نشانههايي كه انسان را به سوي خدا راهنمايي ميكند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نميشود بنابراين هر نشانهاي كه انسان را به ياد خدا بيندازد تعظيم آن موجب تقواي الهي ميگردد و تمام نشانهها را در برميگيرد.» (الميزان، ج1، ص 414) و عزاداريها بهترين مصداق شعائر الهي است چرا كه در آنجا قرآن خوانده ميشود و مسائل ديني مطرح ميگردد، مردم به ياد خدا و قيامت ميافتند و در هجران و شهادت اولياء خدا گريه ميكنند.
3- عزاداري فرياد مظلومان و ستمديدگان
«لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم؛(نساء-148) خداوند متعال فرياد زدن به بدگويي را دوست ندارد جز براي كساني كه مورد ستم قرار گرفتهاند.»
راستي چه كسي مظلومتر از آلمحمد(ص) خصوصاً امامان شيعه و شهداي كربلا سرغ داريد، گريه بر شهداي كربلا، و مظلوميت امامان فرياد عليه همه ستمگران است حتي ستمگران اين زمان.
4- عزاداري اظهار مودت به اهل بيت(ع)
در قرآن كريم ميخوانيم:«قل لااسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي؛ (شوري-23) بگو اجري بر رسالتم از شما نميخواهم مگر دوستي بستگانم را». دوستي نشانههايي دارد يكي از آنها اين است كه در شادي اهل بيت شاد و در ماتم آنها اندوهناك باشد.و امام رضا(ع) نيز فرمود:«اي پسر شبيب ان سرك ان تكون معنا فيالدرجات العلي من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و عليك بولايتنا فلو ان رجلاً تولي حجراً لحشره الله مع يوم القيامهًْ(بحارالانوار، ج 44 ص 287) اگر دوست ميداري كه همنشين ما در بهشت برين باشي، در غم و اندوه ما اندوهناك و در شادي ما شادمان باش و ولايت ما را بپذير، چه آن كه اگر كسي سنگي را دوست بدارد روز قيامت با آن محشور ميگردد.»براساس همين اصل بود كه در كوفه و شام برخي از آناني كه به اهلبيت و اسرا بد ميگفتند وقتي متوجه شدند كه اينها اقرباي پيامبر(ص) ميباشند گريه و زاري ميكردند و از اين راه مودت خويش را اظهار مينمودند. چنان كه در گزارش جانسوز مسلم گچكار از كوفه اين معني به خوبي منعكس شده است. و همچنين در داستان آن پيرمرد شامي كه در ابتدا خطاب به امام سجاد(ع) و همراهان گفت: حمد و سپاس خداوندي را كه شما را كشت و مغلوب كرد و مردم شهرها را از وجود شما راحت نمود و اميرمؤمنان يزيد را بر شما پيروز گردانيد.»
آنگاه كه امام سجاد(ع) خود را معرفي نمود و فرمود:«به خدا سوگند بدون شك ما همان خاندان رسول خدا(ص) هستيم و به حق جدمان سوگند كه ما همان خاندان ميباشيم.» پيرمرد پس از شناخت آنها گريه كرد و عمامه خود را از شدت ناراحتي از سر گرفت و به زمين انداخت و سپس رو به آسمان نمود وگفت:«خدايا ما در پيشگاه تو از دشمنان آلمحمد بيزاري ميجوييم...» (ترجمه لهوف، ص 176)
منبع : كيهان